سادگیهای خاکی رنگ
نقش عروسک درمانی در بهداشت روانی کودک
پنج شنبه 3 مهر 1393برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : مهدخت نبوی
چگونه ترس کودکانمان را از بین ببریم« نمیدونم چرا پسرم شبها از تاریکی میترسه؟»، «آره دختر منم تازگیها هر وقت از مرگ حرف میشه ترس برش میداره»،«بچه منو نمیگین؟ منو دیوونه کرده از بس میترسه از مدرسه رفتن...» شاید ترسهای کودکانتان جزو نگرانیهای شما هم باشد. اما آیا این ترسها طبیعی هستند؟ و به بچگی بچهها ربط دارند یا نابهنجارند؟ نیاز به توجه بیشتر دارند یا نه؟ روانشناسان پاسخهای جالبی برایاین سوالها دارند. ضمناین که این متخصصان برای دغدغه همیشگی کلاساولیها، یعنی ترس از مدرسه، نیز نسخه بلند بالایی پیچیدهاند. جواب آن سوالها و داروهای رفتاری این نسخه را بخوانید.
ترس طبیعی یا به طور مختصر «ترس» به واکنشی گفته میشود که در موقعیتهایی نشان داده میشود که برای بیشتر افراد، ترسناک تلقی میشود. مثلا ترسیدن هنگام گذشتن از پرتگاهی در ارتفاعات کوهستان یا ترس از صدای مهیب انفجار در آشپزخانه. اما ترس مرضی یا فوبیا نوع خاصی از ترس است که در درجه اول افراطی، غیر منطقی و ناموجه است. اگر فوبیا از یک چیز خاص (مثلا آمپول)، از حیوانی خاص (مثل گربه) یا موقعیتی خاص (مثلا پرواز با هواپیما) باشد به آن فوبیای خاص میگویند و اگر ترس از موقعیتهای اجتماعی (مثل سخنرانی) باشد به آن فوبیای اجتماعی گفته میشود. این تقسیمبندیها را میشود برای بزرگسالان به راحتی به کار برد اما در کودکان به چند دلیل، جدا کردن ترسهای طبیعی از فوبیا سخت است. در درجه اول نشانههای ترس در کودکان با بزرگسالان فرق میکند. یعنی ممکن است کودک به جای این که مثل بزرگسالان از موقعیتی وحشت زده شود، حالت قهر به خود بگیرد یا خودش را به بزرگسالان بچسباند. حتی ممکن است کودک، ترس خودش را پشت نشانههای افسردگی و خشم پنهان کند. ضمناین که برخلاف بزرگسالها که میدانند ترسشان افراطی و غیر منطقی است کودکان آن قدر رشد نکردهاند که تفاوت ترسهای طبیعی و غیر طبیعی را بدانند. ● چه ترسی؟ چه سنی؟ بعضی از ترسها برای بعضی از سنین طبیعیتر است اما کلا هیچ ترسی - حتی اگر طبیعی باشد- نباید بیش از دو سال طول بکشد. یعنی طول کشیدن بیش ازاین حد، نشانه مشکل و نیازمند توجه یا حتی درمان بالینی است. اما ترسهای شایع سنین مختلف را میتوانیم این طور طبقه بندی کنیم: ۱) از شش ماهگی تا ۲ سالگی بهاین دلیل در مورد قبل از شش ماهگی حرفی نزدیم که اصولا بچهها تا شش ماهگی چندان بین غریبه و خودی تفاوتی قایل نیستند که بخواهند از چیز یا آدم غریبی بترسد. اما بعد از شش ماهگی ترس از آدمهای غریبه و موقعیتهای ناآشنا ترسی طبیعی است. اما اگر ترس بیش از حد و خاص باشد، مثلا ترس از صدای جارو برقی یا ترس از توپها و اسباب بازیهای پشمالو، بهتر است درمان شود. زیرا این ترسها مانع خلاقیت کودک میشوند. در این سنین کودک کنجکاو است و میخواهد با چشم و دست و دهان، محیط اطرافش را بشناسد. این ترسهای غیر طبیعی باعث میشود میزان این کنجکاویها کمتر شود و در نتیجه خلاقیت کودک کاهش یابد. ۲) از ۲ تا ۴ سالگی این سنین در واقع سن شروع ترس از حیوانات است. کودک این ترس را حتی در بازیها و خوابهایش نشان میدهد. از ۳ سالگی به بعد هم کودک از تاریکی میترسد. برای کودک، تاریکی یعنی تنهایی؛ چه کس دیگری وجود داشته باشد چه نه، کودک در تاریکی احساس تنهایی میکند. همان طور که گفتیم اگراین ترس از حیوانات و تاریکی خیلی شدید باشد، طوری که کودک به کارهای عادیاش نرسد یا بیش از حد (دو سال) طول بکشد، نیازمند درمان است. ۳) سالهای پیش دبستانی (۳تا۷ سالگی) شاید بتوان این سالها را سالهای ترس نامید. ترسهای این سنین، بینهایت متنوعاند. کودکان علاوه بر ترس از حیوانها - که دراین سنین بیشتر حیواناتی هستند که میتوانند به انسان آسیب برسانند مثلا گرگ- کودک ممکن است از عناصر طبیعی مثل رعد و برق، وسایل صنعتی مثل جرثقیل، بیماریها، تنهایی و حتیاشخاص افسانهای مثل جن یا غول بترسد. ۴) سالهای دبستان حالا دیگر کودک شما آن قدر بزرگ شده است که میتواند در مورد آینده فکر کند و برنامههای بعدیش را پیشبینی و تخیل کند. برای همین ترسهایش هم پیچیده تر میشوند- ترس از خطرهای دور دست یا بدبختیهایی که ممکن است در آینده به سراغش بیایند. اما دو نوع ترس است که دراین سنین خیلی شایعاند. اولی ترس از مرگ است. کودکان بهطور معمول در هشت سالگی به خوبی مفهوم مرگ را درک میکنند و به عنوان اولین واکنش، از آن میهراسند. روانشناسان بهاین واکنش «اضطراب هشت سالگی» میگویند و معتقدند کودک در واقع از « مرگ مادر» میترسد. مرگی که به گمان کودک باعث میشود تا آخر عمر تنها و طرد شده باقی بماند. اما ترس مشهورتراین دوره «مدرسه هراسی» است. ترسی که همه ما لااقل یک نمونهاش را وقتی کلاس اولی بودهایم یا کلاس اولی داشتهایم، دیدهایم. ● ترس از مدرسه، ترس از جدایی وقتی کودکتان به دلایلی غیر منطقی از مدرسه رفتن خودداری میکند و در مقابل اجبار شما واکنشهای شدید وحشتزدگی از خود نشان میدهد، کودکتان مبتلا به مشکل شایع این سنین یعنی «مدرسه هراسی» است. کودک شما در این حالت گریه میکند، التماس میکند که او را به مدرسه نبرید، قول میدهد که فردا به مدرسه میرود اما امروز نه، خودش را در اتاق حبس میکند، و حتی اگر به زور او را وادار به نشستن در کلاس کنید از مدرسه میگریزد و در کوچهها سرگردان میشود. او ممکن است سختگیری معلم، مسخره کردن دوستان یا دور بودن مدرسه را بهانه کند اما در واقع مشکل در جای دیگری است. مدرسه هراسی ممکن است علتهای گوناگونی داشته باشد: ۱) وابستگی بیش از حد کودک به خانواده خانوادههایی که اجازه کار مستقل به کودکانشان نمیدهند و بیش از حد از کودکانشان حمایت میکنند، او را در یک حالت وابستگی شدید نگه میدارند. این کودکان آن قدر برای رفع نیازهایشان به خانواده احتیاج دارند که نمیتوانند یک لحظه از مادر خود دور باشند، چه برسد به آنکه نصف روز را در جایی دور از خانه یعنی مدرسه بگذرانند. ۲) مادران مضطرب و ترسو کودک بیشترین الگوهای رفتاری خودش را از مادرش میگیرد. فرض کنید که مادری خودش مبتلا به هراس از خیابان یا اجتماع باشد، یا همیشه احساس دلشوره کند، این حس و رفتارهای بعد از آن، خود به خود به کودک هم منتقل میشود و خودش را به شکل مدرسههراسی نشان میدهد. ۳) القای ترس توسط افراد بزرگتر تصور کنید برادران و خواهران بزرگتر یا خویشاوندانی که تجربه مدرسه رفتن را داشتهاند مرتب از خطکش معلم و سختی درسها حرف بزنند، شما جای بچه شش ساله تان باشید، از مدرسه نمیترسید؟! اگر والدین این تجربهها را جلوی کودک بگویند که دیگر نور علی نور است! ۴) یاد نگرفتن مهارتهای اجتماعی بعضی از والدین کودکانشان را جوری بار میآورند که نمیتوانند با دیگران درست رابطه بر قرار کنند. از آن جا که درس خواندن در مدرسه احتیاج به روابط اجتماعی فراوان دارد، این کودکان در واقع از توانایی نداشتن در برقراری رابطه میترسند. با ترس از مدرسه چه کار کنیم؟ همه مشکلاتی که در مدرسه اتفاق میافتد، به دو نظام مربوط است: نظام خانواده و نظام آموزشی. انجمن اولیا و مربیان را که یادتان است؟ مدرسه هراسی هم مشکلی است که لااقل نمودش در مدرسه اتفاق میافتد. بچههای «هراسان از مدرسه» در خانه بهطور معمول نشانههای هراس را نشان نمیدهند. همه اینها را ردیف کردیم که بگوییم نسخه ما برای مدرسههراسی دو برگ دارد: یک برگ برای والدین و یک برگ برای گردانندگان مدرسه. ● ۸ توصیه به پدرها و مادرها ۱) صبور باشید ۲) سعی کنید در کودکتان حس استقلال به وجود بیاورید. خیلی سخت است، بهخصوص برای شمایی که کودکتان به شما وابسته است و خودتان هم به کودکتان وابستهاید. ۳) از تجربههای خوب مدرسه برای کودکانتان حرف بزنید. متاسفانه جامعه، کلیشه معلم خطکش به دست را در ذهن کودکتان به وجود آورده است. برای شکستن این کلیشه، از مهربانی وایثار معلمان برای کودکتان بگویید. ۴) «مدرسه بازی» کنید! یکی از بهترین راههای انتقال غیر مستقیم سخنتان به کودکتان «بازی کردن» است. شما میتوانید نقش یک همکلاسی، مدیر، ناظم یا معلم را بازی کنید و واکنشهای کودکتان را در نقش دانش آموز کلاس اولی ببینید و اگر لازم بود اصلاحش کنید. ۵) کودکتان را با دیگران مقایسه نکنید. این کار باعث میشود به جای درست کردن ابروی مسأله، چشمش را هم کور کنید. یعنی نه تنها ترس کودکتان را درست نمیکنید بلکه با مقایسه او با همسالانش، عزت نفسش را هم لگدمال میکنید. ۶) اصرار نکنید. هر چه بیشتر کودکتان را مجبور به ماندن در کلاس کنید و بیشتر از زور استفاده کنید، هراسش بیشتر میشود. سعی کنید با هماهنگی مسوولین مدرسه، کاری کنید که کودک کم کم به محیط مدرسه خو بگیرد. چه طور؟ با راههای هفتم و هشتم. ۷) در مدرسه بمانید. اگر کار از کار گذشته است و کودکتان واقعا ازمدرسههراسان شده، میتوانید با گردانندگان مدرسه صحبت کنید تا شما یا همسرتان روزهای اول در مدرسه بمانید. البته این کار باید به تدریج کاهش پیدا کند. کودک دراین صورت، در سایه حمایت یکی از والدین، به محیط عادت میکند و به اصطلاح ترسش میریزد. ۸) قرار بگذارید. اگر مشکل خیلی شدید بود، میتوانید قراری با کودکتان و البته مسوولین مدرسهاش بگذارید که میزان حضور کودک در مدرسه، به تدریج زیاد شود. ● ۳ توصیه به مسوولان مدرسه ▪ شرایط کودک را درک کنید اصرار بر قوانین خشک بخشنامهای دردی را دوا نمیکند. گاهی بهخصوص در روزهای اول مدرسه باید کمیانعطاف پذیرتر باشید، یا حضور والدین در مدرسه را تحمل کنید یا حضور پاره وقت بچهها را؛ البته به صورت موقت. ▪ محیط آموزشی را جذاب کنید محیط بسیاری از مدرسههای ما و متاسفانه رفتار برخی مسوولینش هنوز هم رعب آور است. همین حالا روش منسوخ تنبیه بدنی را کنار بگذارید و محیط مدرسه را هم به سلیقه بچهها نزدیک کنید، نه سلیقه خودتان. مدرسه در درجه اول مال دانش آموز است، نه مال شما! ▪ روان شناس و مشاور استخدام کنید! صدایتان در آمد؛ نه؟ میدانم در مدارس دولتی لااقل، این اختیار دست مدیر و معلم نیست. اما در همه جای ایران، ادارههای آموزش و پرورش شهرستان، لااقل یک دفتر مشاوره مر کزی دارند. والدین این بچهها را به همان دفتر ارجاعدهید لطفا! هفته نامه زندگی مثبت پنج شنبه 3 مهر 1393برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : مهدخت نبوی
امروزه کودکان در دنیایی پرورش می یابند که هجمه کلمات خوشایند و ناخوشایند را از طرق های مختلفی دریافت می کنند، اما اینکه خانواده از این کلمات و جملات در تربیت کودکشان چگونه استفاده می کنند، تاثیر شگفت انگیزی در عمل کودک دارد با این جملات آشنا شویم: 1- خودت تصمیم بگیر: کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست. بهتر است بگویید: بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید. اگر بعد از 5 دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت ، بگویید: خوب می بینم تصمیم گرفتید از اتاق بیرون بروید. این جمله شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.
2- من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم: اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قانون آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگرچه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.
3- از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی: اگر کودک مرتکب عملی می شود که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا به او بگویید: " صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم." و از او بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد.
4- احساس تو را درک می کنم: وقتی کودک عصبانی است جملاتی را بکار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا می گوید: " از تو متنفرم" یا " خیلی بدی" .این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پر کرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را بکار ببرد.
5- افراد متفاوت، نیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: عدالت را رعایت کنید و منصف باشید. و این جملات زمانی مطرح می شود که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود. صرفا به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم که انصاف و عدالت این است که هر فرد، هرچه را نیاز دارد تهیه کند. با مقایسه کودکان، آنها احساس می کنند در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای واداشتن انها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید. 1- مناسب سن خودت رفتار کن! گاه والدین به رفتار کودک انتقاد می کنند، زیرا آن رفتار تاثیر بدی بر بزرگترها داشته است. در صورتی که رفتار کودک ، نشان دهنده احساس درونی اوست و والدین وظیفه دارند احساس کودک را درک کنند.
2- شوخی کردم: دست انداختن کودک اگرچه ظاهرا شرایط را شاد می کند ولی در واقع به شدت مخرب است. هنگامی که کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند. شما به عنوان والدین کودک وظیفه دارید او را حمایت کنید نه اینکه باعث اذیت و آزار او شوید. اگر چنین منظوری ندارید هنگامی که کودک ناراحت است ، شاد نباشید.
3- چرا مثل فلانی نیستی: با مقایسه کودکان، آنها احساس می کنند در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای واداشتن آنها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید.
4- ندو وگرنه می افتی! علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک، به کار بردن این نوع جملات باعث می شود کودک بیفتد، زیرا به او القا می کنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش می کند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این مورد بگویید: قبل از دویدن از محکم بودن بند کفش هایت مطمئن باش." در این صورت شما در مورد اشکال کفش صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک.
5- چی بهت گفتم؟ چرا سوالی را می پرسید که خودتان جواب را می دانید؟ انتظار دارید کودک چه پاسخی بدهد؟ وقتی می پرسید: لباست را کجا پرتاب کردی؟ لبخندی موذیانه می زند و می گذرد. اگر از رفتار او رنجیده اید بگویید: " من متاسفم که مجبورم برای بار سوم تکرار کنم که لباست را روی چوب لباسی آویزان کن."
6- به تو قول می دهم که ...: به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آنها گرفت. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد و اطمینان باشد. وعده ها باعث می شوند که توقعات غیر واقعی در کودکان بوجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می شود که او را به باغ وحش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می آورد و فکر می کند که بر اساس این تعهد ، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل عیب و ایرادی پیدا خواهد کرد و نه خود او مریض خواهد شد. از طرفی نباید از کودکان وعده گرفت که در آینده رفتاری خوب داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. وقتی کودک وعده ای ناخواسته می دهد، وعده ای که متعلق به خود او نیست، در واقع چکی بانکی می کشد که در آن بانک اصلا حساب ندارد. ما نباید مشوق و محرک این قبیل اعمال فریب آمیز باشیم.
7- چند بار باید یک حرف را تکرار کنم؟ پدر یا مادری که در استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیزاستعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید. والدین با بیان این واژه ها، مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می کند و مانع از پدید آمدن رابطه ای مثبت بین والدین با کودک می شود. پدر و مادر با اظهار نظر های توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد و در نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود. پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 11:10 :: نويسنده : مهدخت نبوی
فرض کنید ظرفی پر از انواع میوه های مختلف جلوی شماست میوه مورد علاقه تان را بردارید ولی دقت کنید! ممکن است با انتخاب این میوه اسرار و رموز شخصیت شما به سرعت فاش شود در حقیقت این تست روانشناسی به سادگی نشان میدهد که شخصیت افراد مختلف نسبت به انتخاب میوه مورد علاقه شان چگونه است….
به سرعت تصمیم میگیرید و در انجام کارهایتان سریع و چابک هستید تغییرات شغلی شما را نمیترساند که این موضوع یکی از برتری های شخصیت شماست توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید و از حجم زیاد وضایف اطرافتان نمیهراسید سعی دارید در ورابط خود با دیگران متکی به نفس صادق و درستکار باشید دوستان خود را خیلی سریع انتخاب نمیکنید ولی اگر شخصی را برگزینید تا آخر عمر با شما خواهد بود به ندرت احساساتی میشوید و شریک زندگی تان اغلب تحت تاثیر یکرنگی شما قرار میگیرد ولی اجازه ندهید که به دلیل عدم توانایی شما در ابراز محبت ناامید شود. پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 11:3 :: نويسنده : مهدخت نبوی
روش میل كردن ساندویچ توسط شما میتواند بیانگر بسیاری از احساسات درونی شما و بطور كلی شناخت شخصیت شما باشد.
کدام یک از روشهای زیر را برای خوردن ساندویچ در نظر میگیرید؟ 1- ساندویچ خود را به قطعات کوچک تر تقسیم میکنید؟
۱. چنانچه ساندویچ خود را به قطعات کوچک تر تقسیم میکنید : فردی منظم، حساس، دقیق و عاطفی هستید. در واقع نظم در زندگی شما حرف اول را میزند. دیگران به خوبی میدانند که از چه جایگاهی باید با شما وارد سخن شوند. گذشت شما در زمینههای مختلف زبانزد خاص و عام است. صبر و استقامت از دیگر ویژگیهای شماست. دیگران برای انجام کارها و رفع نیازهای روزمره خود روی شما حساب میکنند.
۲. چنانچه ساندویچ خود را دو لقمه میکنید : شما ظاهراً فردی عجول و نسبتاً خشن بوده و این خصوصیت راحتی در غذا خوردن را نیز نشان میدهد. ظاهراً خیلی از خودتان مطمئن هستید و میتوان گفت که در اکثر اوقات به خاطر عجول بودنتان بدون مشورت با دیگران تصمیم میگیرید که در بسیاری از موارد عواقب آن را نیز متحمل میشوید. معمولاً شما فرصت رسیدگی به حرف و سخن دیگران و یا حتی خود را ندارید، که این نیز ناشی از همان عجول بودن ذاتی شماست.
۳. چنانچه ساندویچ خود را آرام و با اشتهایی وصف ناپذیر میخورید :
۴. چنانچه ساندویچ خود را نصف کرده و باقی مانده را در بشقاب میگذارید :
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : مهدخت نبوی
متخصصان انگلیسی با استفاده ازفرمولهای ریاضی خاص و نیز پروسهای موسوم به «کند وکاو دادهها» به وجود یک ارتباط آماری بین شخصیت، الگوی زندگی و طبقه اجتماعی افراد با روش مورد علاقه آنها برای طبخ و مصرف تخممرغ مثلا به شکل آبپز، نیمرو شل، نیمرو هم زده یا به صورت املت، پی بردند.
به گزارش روزنامه دیلیمیل، نتايج این بررسیها نشان دهنده اينست كه افرادي كه علاقه دارند تخم مرغشان را بصورت يكي از حالت هاي زير ميل كنند:
تخممرغ نیمرو با زرده شل بخورند شخصیتی خونگرم و اجتماعی دارند، موسیقیهای شاد گوش میدهند و اغلب شادتر هستند.
تخممرغ آبپز افرادی که دوست دارند تخممرغ آبپز بخورند شخصیتی بیانضباط و بیبرنامه دارند.
تخممرغ نیمرو با زرده هم زده افرادی که تخممرغ نیمرو با زرده هم زده را ترجیح میدهند معمولا محتاط تر و محافظهکارند.
تخممرغ نیمرو بعلاوه بیشتر علاقهمندان به خوردن تخممرغ نیمرو مردها و جوانترها هستند که جزو طبقه کاری ماهر به حساب میآیند.
تخممرغ هم زده همچنین افرادی که تخممرغ هم زده دوست دارند معمولا به مدیر شدن و کار کردن در سطوح بالای کاری تمایل بیشتری نشان میدهند و دوست دارند خانه شخصی داشته باشند.
املت افرادی که علاقه بیشتری به خوردن املت دارند، معمولا شخصیتی خوددار و منضبط دارند و همیشه به نظم و انضباط در خانه اهمیت بیشتری میدهند.
پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : مهدخت نبوی
شناخت كامل همسر آینده تان، تا زمانی که زیر یک سقف نرفته اید ممکن نیست. اما محققان همیشه راه های میانبری را کشف میکنند که میتوانند شما را یک قدم به همسرشناسی نزدیکتر کنند. از نگاه یک پژوهشگر، یک مرد هرقدر هم که مرموز باشد، قابل کشف است و به همین دلیل محققان به شما توصیه میکنند که قبل از گرفتن تصمیم نهایی از راههایی که پیشنهاد میکنند عبور کنید. یکی از این راهها، گذاشتن قرار در بستنیفروشیهاست. آنها معتقدند حتی مرموزترین مردهای جهان، هنگام خوردن بستنی رازهای شخصیتشان را فاش میکنند. این یافتهها حاصل پژوهشهای یک شرکت آمـریکـایـی تولـید کننده بستنی به نام «ادیس گراند» است و پس از کشف آنها، متخصصان عصبشناسی هم ارتباط میان شخصیت و طعم بستنی مورد علاقه را تایید کردهاند. پس با خیال راحت به این یافته اعتماد کنید.
5 بستنی به او تعارف کنید اگر همسر آیندهتان را راضی کرده اید که در کنار شما بستنی بخورد، وقت آن است که هوشیارانه به سفارشی که میدهد توجه کنید. حواستان باشد در فهرست بستنی شما نباید همه انواع این خوراکی خوشمزه حضور داشته باشد، زيرا این تحقیقات تنها رابطه 5 نوع بستنی با شخصیت را کشف کردهاند. حالا وقت آن است که ببینید خواستگار شما در میان بستنی های زیر کدام یک را انتخاب میکند. البته اگر او گفت همه بستنیها را دوست دارد زیر بار نروید و وادارش کنید که تنها یکی را انتخاب کند: بستنی وانیلی
بستنیشکلاتی
بستنی گردویی
بستنی موزی
بستنی توت فرنگی
شوهران جالب بستنی وانیلی: اگر بهخاطر ناتوانیتان در ریسکپذیری همیشه از دیگران عقب میمانید، ازدواج با مردی که بستنی وانیلی دوست دارد میتواند زندگی شما را دگرگون کند. پژوهشگران میگویند، دوستداران این بستنی در زندگی خطرات زیادی را میپذیرند و اهداف بزرگی در سر دارند. از نظر آنها این افراد انتظارات زیادی از خود دارند و هیچوقت به آنچه دارند قناعت نمیکنند. البته ریسکپذیری بیش از حد نمیتواند نظر شما را در مورد آنها منفی کند، چراکه این افراد آنقدر شاد و پرهیجان هستند که میتوانید در کنارشان بسیار خوش بگذرانید. بستنی وانیلی خورها لحظات خوب زندگی شان را در کنار خانواده و اقوام نزدیک سپری میکنند، البته زیاد هم خوشحال نباشید چون گاهی تصمیم گرفتن بر اساس انگیزههای آنی و بدون فکر قبلی، بودن در کنار آنها را سخت میکند اما در عین حال، خون گرم، پرتلاش، آرمان گرا، بااحساس بودن باعث میشود که آنان باز هم جذاب جلوه کنند و حتی اگر در مواردی درون گرا باشند، باز هم دوست داشتنی دیده شوند.
وانیلیها با هم اگر خودتان بستنی وانیلی را به دیگر طعمها ترجیح میدهید، احتمالا انتخاب فردی که چنین سلیقه ای دارد برای شما ساده تر است.
شوهران سرگرمکننده بستنی شکلاتی: در کنار دوست داران بستنی شکلاتی همیشه خوش میگذرد. این افرادسرزنده و بانشاط و خلاق میتوانند شما را از لاک تنهاییتان بیرون بیاورند و به دنیای شاد و ماجراجویانهای وارد کنند. از طرف دیگر، تلاش آنها برای خوش لباس بودن هم باعث میشود که در برخورد اول، نظر مثبتی در موردشان داشته باشید و شخصیت برونگرایشان هم باعث میشود خیلی راحت آدمها را به خود جذب کنند. تاثیر گذاشتن روی دیگران، برای این آدمها کار سختی نیست و آنها در هر جمعی که وارد شوند، در مرکز توجه دیگران قرار میگیرند. البته در کنار این آدمهای شاد و فعال، شما باید مسئولیتهای تازهای را هم برعهده بگیرید. سرگرم کردن آنها میتواند سخت ترین مسئولیت شما باشد زيرا آنها عاشق تغییر و تازگی هستند و اگر تنها مدت کوتاهی در روال عادی زندگی گرفتار شوند، سرخورده و کسل خواهند شد.
ازدواج فردی که بستنی شکلاتی دوست دارد، با کسی که عاشق بستنی گردویی است میتواند موفقیت بیشتری را به همراه داشته باشد، چراکه محققان معتقدند این 2دو مکمل یکدیگرند.
شوهران خجالتی بستنی توت فرنگی: برخلاف ظاهر فریبنده اش، طرفداران این نوع بستنی آدمهای خجالتی و درون گرایی هستند. آنها احساساتی نیرومند دارند و به جزئیات و نکات ظریف، توجه زیادی نشان میدهند. فریب دادن آنها کار سادهای نیست، زيرا گاهی شبیه کاراگاههای خصوصی عمل میکنند و با ذهن تیزبینشان از همه چیز سر در میآورند. گرچه آنها هم مثل دیگر آدمها ترکیبی از خصوصیات منفی و مثبت را دارند، اما محققان مستبد و خودرای بودن را جزء جدانشدنی شخصیت آنها میدانند. درست است که این ویژگیهای آنها باعث میشود گاهی شما را ناراحت کنند، اما از طرف دیگر، خیلی زود به سمتتان برمیگردند و برای درست کردن اوضاع تلاش میکنند. پژوهشگران معتقدند، این افراد در قبال بسیاری از مسائل به راحتی خود را مقصر میدانند و درمواردی بداخلاق و بدبین میشوند. ممکن است از نظر شما آنها آدمهای قدرت طلب و سنگدلی باشند، اما برخلاف آنچه گمان میکنید، دوستداران بستنی توت فرنگی اعتماد به نفس کمی دارند و تمام تلاش شان را برای پنهان نگه داشتن این ویژگی به خرج میدهند.
توتفرنگیها با شکلاتیها بررسیها ثابت کرده دوستداران بستنی توتفرنگی بیشتر از هر کسی با دوستداران بستنی شکلاتی کنار میآیند و در کنارشان احساس خوشبختی میکنند.
شوهران مهاجم بستنی گردویی: اگر به بستنی گردویی علاقه دارد، بدانید که فرد منظم، بادقت و کمال گرایی است. در مقابل چنین مردی باید مراقب تمام رفتارهای خود باشید، زيرا به جزئیات بسیار اهمیت میدهند. توقع نداشته باشید که این شخص، دار و ندارش را به پای شما بریزد، زيرا در مورد مسائل مالی به شدت محافظه کار است و هیچ وقت تا آخر جیبش را خرج نمیکند. اگر در مورد او از اطرافیانش تحقیق کنید، قطعا میگویند فردی باوجدان و وظیفهشناس است اما او گذشته از همه خصوصیات محافظه کارانه اش، فردی پرجنبوجوش و پرتکاپو به حساب میآید و در ورزشهاهمیشه در جایگاه یک مهاجم ظاهر میشود. اگر به پیشنهاد ازدواج او بله بگویید، باید بدانید که همسری رقابتجو انتخاب کردهاید که برای جلو زدن از دیگران همه تلاشش را به خرج میدهد.
شکلات مثل گردویی ازدواج با دوستداران بستنی شکلاتی و گردویی برای این افراد آسان تر است و به تنش های کمتری منجر میشود.
شوهران دستودلباز بستنی موزی: اگر در جست و جوی یک همسر راحت و بیخیال هستید، یکی از طرفداران بستنی موزی را انتخاب کنید. آنها آدمهای راحتی هستند که مسائل را ساده در نظر میگیرند. زندگی با این مردها، برای بسیاری از زنها آسان است، چراکه با سخاوتمندی بیش از حدشان میتوانند دل همسرشان را به دست بیاورند. درست است که بی خیالی آنها میتواند گاهی شما را از کوره به در ببرد، اما تعادلشان در گرفتن تصمیمها و عمل کردن به آنها، میتواند به شما آرامش خاصی بدهد. این آدمهای دلسوز و مهربان، تحمل دیدن ناراحتی عزیزانشان را ندارند افراد صادقی هستند که میتوان با اطمینان، یک عمر در کنارشان زندگی کرد.
موزیها مشکل ندارند دوستداران بستنی موزی با هر شخصیتی کنار میآیند. پس اگر بستنی موزی دوست دارید، دیگر نیاز نیست خواستگارتان را محک بزنید. پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : مهدخت نبوی سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : مهدخت نبوی
سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : مهدخت نبوی عــاشقانه ها بامـــادر پنج شنبه 21 فروردين 1393برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : مهدخت نبوی
چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : مهدخت نبوی
گفتگوی پیمان صفردوست با دکتر پرویز رزاقی روان شناس و مدرس دانشگاه اين مجموعه توانست با كسب نزديك به 80 درصد آرا، عنوان پربينندهترين سريال نوروزي را از آن خود كند اما پشت مضمون خطي ساده و شخصيتهاي صاف و ساده اين سريال، موضوعاتي نيز مطرح شد كه فراتر از يك خنديدن ساده و چند تکيهكلام بامزه بود؛ موضوعاتي كه نظر دكتر پرويز رزاقي، روانشناس و مدرس دانشگاه، ميگويد از دغدغههاي جدي زندگي مردم هم روزگار ماست.
سلامت: شما اين مجموعه را چطور ارزيابي ميكنيد؟ اين مجموعه كه به حق يكي از مجموعههاي موفق تلويزيوني در نوروز امسال بود، از ديدگاههاي مختلفي قابل بررسي و نقد است. در «پايتخت» ما تقابل يك فرد، يك خانواده و يك اجتماع كوچك و ساده را با چالشها، مسايل و مشكلات گوناگون مشاهده کرديم كه با همان سادهنگري به حل مشكلات خود ميپردازند. طبيعتا در اين گونه مجموعهها همواره كاستيهايي در به تصوير كشيدن مسايل مختلف وجود دارد ولي مهم اين است كه كليت اثر قابل پذيرش و قابل درك باشد. سلامت: در پايتخت هم اين كاستيها وجود داشت؟ بله، بهطورقطع در مورد موضوعات مختلف اين كاستيها وجود داشتهاست. مثلا در مورد شخصيت باباپنجعلي، قطعا انطباق دادن مشكلات و بيماريهايي كه اين شخصيت با آن سلامت: يعني با تمام مشكلات، حضور يك فرد ناتوان يا كم توان در خانواده و اجتماع حفظ ميشود. دقيقا! و اين همان موضوعي است كه صاحبنظران هميشه بر آن تاكيد كردهاند. باباپنجعلي در اين سريال نماد فردي است از كارافتاده كه خانوادهاش، او را همچنان در تعامل با اجتماع حفظ ميكنند. اين خانواده در مسير خود وارد يك خانه سالمندان ميشوند. نگاه طعنهآميزي كه كارگردان و نويسنده مجموعه به زندگي پيشرفته شهري در مقايسه با زندگي ساده روستايي دارند، جالب توجه است. افرادي كه هريك مثل باباپنجعلي خانوادهاي دارند ولي به اجبار در آسايشگاه سالمندان زندگي ميكنند در حالي که يك خانواده روستايي با مثبتانديشي پدربزرگ خود را در كنار خود حفظ و حس ارزشمند بودن را همچنان در او تقويت ميكنند. سلامت: اين نگاه در ساير شخصيتهاي مجموعه هم وجود دارد؟ بله؛ وقتي به تعامل زن و شوهر شخصيت اصلي مجموعه نگاه ميكنيم، ميبينيم كه به نکتههاي قابلتوجهي در ارتباطها توجه شدهاست. زني كه در بروز مشكلات به راحتي و با كارهاي سادهاي مثل دم كردن چاي و آوردن آن براي شوهر خود قصد آرام كردن او را دارد. در رابطه همين دو شخصيت ميبينيم با اينكه معمولا رابطه خوبي با يكديگر دارند، در لحظات بحراني، نقي (محسن تنابنده) حس ميكند همسرش به دليل تحصيلات بيشتر قصد دارد حرف خود را به كرسي بنشاند. اين همان مسالهاي است كه ما در مورد بسياري از زوجهاي جوان با آن مواجه هستيم. يعني زماني كه تحصيلات مرد از زن پايينتر است، در لحظات بحراني مرد خود را در موضع ضعف حس ميكند. در اين مجموعه بهطور ضمني به اين نکته به خوبي اشاره شده است. سلامت: آيا اين سريال و مجموعههاي تلويزيوني از اين دست، ميتوانند تاثير مطلوبي بر اجتماع و مردم بگذارند؟ بله، يقينا اگر مجموعهاي با نگاه هدفمند و دقيق به موضوعات اجتماعي بپردازد و بهخصوص اگر موردپسند مردم نيز واقع شود، ميتواند سطح آگاهي و دانش مردم را افزايش دهد. مجموعهاي مثل پايتخت كه نظر بسياري از مخاطبان را جلب كرده و ديالوگهاي ساده آن به تكيهكلامهاي روزمره مردم تبديل شده، قطعا ميتواند نگرش و ديدگاه نويسنده و كارگردان مجموعه را نيز به اجتماع منتقل كند. مفاهيمي مانند گذشت، احترام، توكل، تلاش، سادهزيستي، طرز تلقي از خوشبختي و مفاهيمي از اين قبيل در بسياري از قصههاي اين مجموعه خودنمايي ميكند. به نظر ميرسد يكي از مهمترين پيامهايي كه در پايتخت وجود دارد، اين است كه همه زندگي همان دو دو تا چهارتايي نيست كه ما فكر ميكنيم و شايد معادلات ديگري نيز در آن نقش داشته باشند. اين مفهوم به شكل بارزي در داستاني كه در آن يك سگ با ربودن كفش يكي از شخصيتهاي داستان باعث نجات جان صاحب خود شد، ديده ميشود و مخاطب را درگير اين موضوع ميكند كه «انگار اتفاقها اتفاقي نيستند».
شنبه 9 فروردين 1393برچسب:, :: 18:45 :: نويسنده : مهدخت نبوی
ترجمه: سميه مقصود علي وقتي اسم بازي ميآيد، فكر ميكنيم كه بايد ساعتها كنار كودكان بنشينيم و پازلها را كنار هم بچينيم يا با عروسكها و ماشينها بازي كنيم. اين تفكر كاملا اشتباه است. بازي دامنه وسيعي از فعاليتها را دربرميگيرد و منظور روانشناسان تربيتي، صرفا انجام بازيهاي سادهاي مانند داليكردن، تكاندادن پاها، خنديدن، بوسيدن يا چشمكزدن به کودک است؛ يعني كافي است بين شما و فرزندتان احساسات رد و بدل شود. اگر علاقهاي به بازي با كودك نداشته باشيم، يعني پدر و مادر بدي هستيم؟
والديني كه بازي با كودك را دوست ندارند نبايد نگران باشند و خود را مواخذه كنند اما به هر حال نبايد حق كودك را هم ناديده گرفت. وظيفه
پدر و مادر تنها نگهداري و سيركردن شکم كودك نيست. اگر والديني تنها فكر ميكنند بايد سرپناهي براي كودكشان فراهم كنند و شكم او را سير نگه دارند جاي نگراني وجود دارد. اكثر والديني كه ميگويند به بازي با كودك علاقه ندارند در واقع مفهوم بازي را نميدانند و با مراجعه به يك کارشناس و بحث در مورد اين مساله مسلما نظرشان عوض خواهد شد.
آيا بايد والدين خود را مجبور به بازي كردن با كودك كنند؟
نه، وقتي پدر يا مادري از سر اجبار وقتش را به كودك اختصاص ميدهد، فرزند متوجه آن خواهد شد و بازي در اينوقت هيچ فايدهاي ندارد. كافي است در طول روز تنها 10 دقيقه با كودكتان بازي كنيد اما اين فرصت را بدون هيچ اجبار و دغدغه ذهني به او اختصاص دهيد.
آيا فعاليتهاي خارج از منزل ميتواند جايگزين بازيهاي خانوادگي شود؟
گرداندن بچهها در پارك يا ساير فعاليتهاي خارج از خانه، نميتواند جايگزين بازي به معني برقراري روابط عاطفي بين و الدين و كودك باشد. در خارج از خانه كودك سرگرم بازي و تفريح است اما در خانه وقت بيشتر به خنديدن و حرفزدن ميگذرد و روابط صميمانه بين مادر و پدر و فرزند سريعتر شكل ميگيرد.
اگر مادر علاقهاي به بازي ندارد، آيا ميتوان اين وظيفه را به پدر سپرد؟
معمولا كودكان، خود را با اين شرايط وفق ميدهند و احساس كمبود نميكنند. آنكه در اين ميان صدمه ميبيند مادر است. نبايد تعادل را برهم زد. لازم است مادر و پدر يا حتي خواهر و برادر هر يك به اندازه با كودك بازي كنند و هيچكس نبايد جايگزين ديگري باشد.
آيا بازي در رشد و پيشرفت ذهني کودکان موثر است؟
بله، به كمك بازي، كودكان با بدن خودشان و دنياي خارج آشنا ميشوند. در ماههاي اول تولد حركتهاي كودك كامل ناخودآگاه است ولي در ميان همين حركتها نيز ميتوان ميل و اشتياق او به شناخت پيرامونش را مشاهده كرد. قبل از يك سالگي، فعاليتهايي را كه به پيشرفت كودك كمك ميكنند ميتوان در 2 قسمت بخشبندي كرد: مرحله احساسي و مرحله شنوايي– حركتي.
در مرحله احساسي نوزاد به كمك حركتهاي پياپي و تحريك سيستم عصبي بهتدريج فضاي پيرامون خود را كشف ميكند. تختخواب، بدنش، اسباببازيها و صورت مادر جزو اولين شناختهاي او محسوب ميشوند و به اين ترتيب ياد ميگيرد، آنها را از هم تشخيص دهد. 5 حس نوزادان بعد از تولد تا حدي كامل است بنابراين از يك ماهگي بازيهاي او با والدينش به خصوص خندهها و نگاهها به او كمك ميكنند تا از زندگي لذت ببرد. از 4-3 ماهگي شيرخوار ياد ميگيرد ابتدا دستان خود و بعد اشياي اطرافش را لمس كند و از همين موقع بازي براي او مفهوم مييابد و سعي ميكند با اشياي اطراف به كمك دستان چشمان و دهانش ارتباط برقرار كند.
به تدريج حركتهاي شيرخوار خودآگاه ميشود و به سمت اشياي جديد، رنگها و فرمهاي ناشناخته جذب ميشود. صداها او را به سمت خود جذب ميكنند و او در پايان يك سالگي توانايي نشان دادن عكسالعملهاي مختلف را دارد. در اين مرحله يعني مرحله شنوايي – حركتي، كودك بايد بخش مهمي را پشت سر بگذارد و آن تشخيص مادر به عنوان فردي مستقل و جدا از اوست. بازي مادر و كودك در اين دوره نقشي سازنده براي اين امر ايفا ميكند. بعد از يک سالگي كودك به كارگيري هوش كاربردي را ميآموزد. تواناييهاي مرحله شنوايي – حركتي او كاملتر ميشود و دنياي پيرامون خود را بهتر درك ميكند. حدود 15 ماهگي راهرفتن را آغاز ميكند و به اين ترتيب جابجايي و رسيدگي به اهداف برايش راحتتر ميشود. توانايي گشودن درها و بالا و پايينرفتن از پلهها نيز محدوديتها را كم ميكند تا او با فضاهاي اطراف بيشتر آشنا شود.
آيا بازي با كودك بر هوش او تاثير ميگذارد؟ حتي اگر نگوييم كه بازي كردن با كودك باعث افزايش هوش و قدرت يادگيرياش ميشود بهطور حتم در شكوفايي روابطش با والدين موثر است. در ماههاي اول تولد، بازيها بدون كلام هستند. مادر و پدر با حركتهاي چهره و لبخندزدن و قلقلكدادن فرزندش را به ذوق ميآورد و نوزاد با حركت دادن دستها و پاها اشتياقش را به ادامه بازي نشان ميدهد. از 8 ماهگي به بعد بازيها به تدريج كلاميتر ميشود. بازيهايي مثل دالي به كودك كمك ميكند با والدين ارتباط كلامي برقرار كند و در عين حال بر ترس جدايي غالب شود. بازي روشي براي تقليد از بزرگترها هم هست. حدود 2 سالگي، كودك رفتار مادر و اطرافيانش را تقليد ميكند و آرامآرام متوجه ميشود كه موجودي مستقل از سايرين است. اين شناخت ميل او به انجام مستقل كارهايي مانند توالت رفتن، شستن دستها، لباس پوشيدن و غذاخوردن را افزايش ميدهد. در اين سن هنوز كودك نميتواند واقعيت را از تخيل تشخيص دهد و بازيهاي نقشدار تاثير زيادي در شكلگيري شخصيت او دارند. در اين سن توجه كودك به اسباببازييها جلب ميشود كه به او اجازه تقليد از بزرگترها را ميدهد. با ورود به 3 سالگي، كودك قادر به تشخيص تفاوتهاست. او تفاوت بين بزرگسالان و كودكان را درك ميكند و به بازيهاي گروهي و تقليدي علاقه بيشتري نشان ميدهد. سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : مهدخت نبوی گوشی یا تلفن همراه یا همان مبایل چطور با پدر و مادرها کنار خواهد آمد یا پدر و مادر ها با تلفن همراه!؟ این رسانه را با چه ابزار و چه شرایطی باید برای فرزندان فراهم کرد؟ فیلتر، سانسور، یا استفاده آزاد؟ سوار سرویس که میشوید چند نوجوان را شاید ببینید که روی چوکی کنار هم نشسته اند و همه به صفحه ی السیدی مبایل خود خیره شده اند یا در حال خنده هستند یا حیرتزده به نظر میرسند! فرزندان امروز در دهکدۀ جهانی بسیار شدید در محاصره تکنولوژی قرار گرفته اند. به خصوص رسانهها امروزه در شکلگیری شخصیت کودکان از منابع تربیتی محسوب میشوند! آمار ها نیز همچینین نویدی را به ما میدهند، حتی برخی آمارها میگویند گوگل جای معلم و پدر و مادر را برای برخی از کودکان گرفته است. اثر رسانه را برکودکان امروزی را از درجهی درک و فهم آنان میتوان فهمید. فقط کافیست که مقایسهای کنید بین کودک زمان خودتان و امروزیها و تاثیری که در این میان رسانه بر عهده داشته است. امروزه کودکان وقت خود را بسیار پای رسانهها میگذرانند، از تلویزیون گرفته تا بازیهای کامپیوتری. پدر و مادر ها در میان تمام رسانه ها برخوردهای متفاوتی در مدیریت مصرف رسانه ای برای فرزندان خود دارند. آنان تلویزیون را کامل در اختیار فرزندان خود قرار میدهند؛ کمی با احتیاطتر پیرامون ماهواره برخورد میکنند و برخی البته در این زمینه سرسختانهتر رفتار می کنند. درباره انیمیشنها و کارتونها نیز تقریبا سیاستهای خاصی در نظر گرفته نمیشود و هر چه در سبد سوپر مارکتها میآید فقط جهت سرگرمسازی آنان تهیه میشود. قصۀ بازیهای کامپیوتری هم به همین ترتیب است نه تنها از نظر محتوایی گاهی نظارت کافی صورت نمیگیرد بلکه از نظر ردهبندی سنّی هم منوال به همان شکل است و هدف سرگرمسازی کودکان است. کودکان امروزی برخی آنقدر با این رسانه خو گرفته اند که یا مُدام از «گیم» آن استفاده میکنند و یا دستگاه بازی کامپیوتری شان شبیه به گوشی است. از این رسانهها که بگذریم، ماهواره و شبکه های کیبلی در این میان برای پدر و مادر ها به عنوان یک مشکل مطرح است. وقتی که کودکان در برابر این رسانه در خانه مورد فیلتر واقع میشوند با ورودشان به محیط اجتماعی به ویژه مکاتب… از دوستان چیزهایی را میشنوند که یا دوست دارند در ماهوارۀ خود آن را ببینند که منع میشوند یا در صورت نداشتن این وسیله، خواستار ورود ماهواره به خانه میشوند، که این هم از عدم مدیریت یا اعتقادات خاص برخی دیگر از والدین است و مشکلی برای والدین آگاه. اما یک رسانه دیگر هست که وضع کنترل آن برای والدین بسیار سخت شده است و آن هم تلفن همراه یا مبایل است، وسیلهای که به شکل وسیعی استفاده میشود و بسیاری از خانوادهها توانایی پرداخت مصارف آن را ندارند، بگذریم از این که حتا اگر قادر به توانایی پرداخت مصارف آن باشند، این به این معنا نیست که کودکان آزادانه و بدون نظارت از آنها استفاده کنند. این میتواند بر رشد آموزشی و ضایع شدن وقت شان آسیب جدی وارد کند. یقیناً میل زیادی برای خریداری و داشتن این وسایل در میان کودکان و نوجوانان وجود دارد. برخی از کودکان امروزی آنقدر با این گونه رسانهها خو گرفته اند که یا مدام از «گیم» آن استفاده میکنند یا دستگاه بازی کامپیوتری شان شبیه به تلفن همراه است. پدر و مادر ها، امروزه در کنار خواستههای مختلفی که از کودکان خود میشنوند مانند «گیم» و… از یک سنّی به بعد به لیست تقاضای فرزندانشان تلفن همراه نیز اضافه میشود که این ردّه سنّی در حال پایین آمدن است، و این دغدغهای است برای والدین که در این راه چگونه گام بردارند. یا به طور کامل فیلتر کنند، یا اینکه شرایط خاصی در نظر بگیرند، یا با یک مشاور، مشورت کنند و تدابیر لازم و موثر را اتخاذ کنند. در این راه چند آسیب میتواند متوجه کودکان و نوجوانان باشد: ۱- بلوتوث: مهمترین آسیبی ست که در این زمینه کودکان را تهدید میکند، بلوتوث است. بلوتوث به خصوص اگر مهمان ناخوانده شود و در کنار کنجکاویهای این سنین قرار گیرد، میتواند اثرات تخریبی بسیاری را همراه داشته باشد، به ویژه اگر محیطی عمومی از جمله سرویسها و جاهای عمومی میزبان این فرایند باشد! در اینباره برخی والدین تهیه گوشیهای بدون بلوتوث را در پیش میگیرند. ۲- پیامک یا اساماس: آسیب بعدی که میتوان از آن نام برد پیامک است، این آسیب را در هیچ گوشی نمیتوان جلوگیری کرد، بلکه ارزانترین مبایلها نیز این امکان را دارا اند و این تنها فرهنگسازی پدر و مادر و نحوۀ تربیت و نظارت صحیح آنان است که میتواند اگر آسیبی در این زمینه متوجه فرزند میشود از آن جلوگیری کنند. پیامک هم از نظر محتوایی میتواند به فرد آسیب زند و هم از نظر زمانی و هزینهای. ۳- مکالمه: آسیب خاصی را متوجه این قشر نمیکند، بلکه ذات تلفن همراه به همین دلیل به وجود آمده و فقط والدین باید مدیریت کنند تا هم از نظر زمان، وقت منطقی و گفتار صحیح و هدفمند پیش رود و هم از نظر هزینه سیر منطقی از دست نرود. ۴- امواج مغناطیسی: امواج مغناطیسی که حاصل این تکنولوزی است همواره همۀ اقشار با همۀ ردهبندی سنّی را تهدید میکند. در خبرها و آمار خطرات ناشی از این مورد ذکر شده است و همواره نسبت به زمان استفاده و نوع استفاده از این وسیله هشدار داده اند که این مسئله ممکن است با توجه به ویژگیهای جسمی کودکان و نوجوانان برایشان خطرات و عواقب بیشتری را به همراه داشته باشد. اما با توجه به همهی این آسیبها، امروزه پدر و مادر ها به سختی میتوانند مقابل این خواستهی کودکان بایستند و تنها کاری که از آنها بر میآید این است که آن را کمی عقب بیندازند. مادری که پسری نوجوان دارد از فشار فرزند خود از برای بدست اوردن گوشی همراه میگوید و اینکه این خواسته وی را با ترفندهای بسیار به عقب میاندازد و گمان میکند تا چند وقت دیگر نتواند در برابر این خواسته مقاومت کند و تنها راهی که به ذهنش میرسد آموختن مدیریت صحیح در این زمینه است و اجرایی کردن آن. و مادر یا پدری دیگر که سالیان دیگر با چنین موردی برخورد خواهد کرد از مدیریت مصرف فرزند خود میگوید و این همان نقطۀ مشترکی است که والدین نه تنها در برابر این رسانه بلکه رسانههای دیگر به خصوص گیم، ماهواره و اینترنت باید آن را مد نظر داشته باشند. باید نه فرزند را به کُلّی در استفاده از رسانه آزاد و نه هم کاملاً او را محدود کرد، بلکه فقط باید شیوۀ استفاده او را مدیریت و کنترل کرد و در کنار این مقوله، نهادهای فرهنگی و آموزشی سواد رسانهای لازم را در جامعه ایجاد کنند. در واقع آنچه ضروری به نظر میرسد مدیریت مصرف و کنترل کودکان است و همینطور آموزش استفادۀ صحیح و تربیت فرهنگی فرزندان، در این راه باید از منع جدّاً خودداری کرد و با فرهنگسازی به کودک اینگونه القا نمود که هنوز گوشی برای او زود و وسیلهای اضافی است و یا اینکه اگر گوشی هست تا سنّی خاص بلوتوث یا انترنت نداشته باشد. نهادهای رسانهای و آموزشی فرهنگی، در آموزش استفادۀ صحیح و ترغیب کودکان به این تکنولوزی و ایجاد سواد رسانهای نقش دارند. حال باید دید آیا صِرف فلتر کردن اثر مثبت به جا خواهد گذاشت یا مدیریت صحیح؟
پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 18:59 :: نويسنده : مهدخت نبوی
کارشناسان ميگويند کودک بايد در زمان مناسب، سن مناسب و شرايط مطلوب براي دستشويي رفتن آموزش ببيند اما منظور از سن مناسب چيست؟ بعضي پدر و مادرها اين کار را قبل از 2 سالگي شروع ميکنند و موفقاند و بعضي والدين بعد 3 سالگي هم موفق نيستند. چرا؟ به نکته خوبي اشاره کرديد چون اين قضيه روي اعتمادبهنفس والدين اثر دارد. بسياري از پدر و مادرها در مقام مقايسه خود با ديگر والدين برميآيند و به دليل سرخوردگي، خسته ميشوند و به تنبيه کودک روي ميآورند. سن تکامل هر کودک در اين آموزش بسيار اهميت دارد اما معمولا بعد از 5/1 سالگي زمان مناسبي است چون رشد جسمي، شناختي و هوشي بچه به حدي که براي يادگيري مهارت توالت رفتن لازم است، رسيده و کودک در اين سن اداي بزرگترها را درميآورد و الگوپذيري دارد پس ميتواند مانند آنها عمل کند اما قبل از شروع برنامه آموزشي، والدين بايد بررسي کنند کودک توانايي درک اين موضوع را دارد يا خير. اين بررسي چطور بايد انجام شود؟ بسيار ساده؛ مثلا اينکه کودک ميتواند به چشم، بيني، دهان، مو و اعضاي بدن خود اشاره کند و با شيوه خود آنها را نام ببرد. شايد بعضي از والدين بگويند ما به فرزندمان ياد ندادهايم اين چشمته، اين گوشته و... اما قرار نيست اين موضوع را به او بياموزيم بلکه بايد در جريان زندگي و حين رشد آنها را ياد گرفته باشد. نکته دوم اينکه بايد بتواند به 4 دستور کلامي توجه کند؛ ?) دستور کوتاه: بنشين، بلندشو، ?) دستورات ترکيبي: برو جورابتو بيار، دنبالم بيا آشپزخانه تا بهت آب بدم، ?) تقليد کارهاي ساده شما: شانه کردن مو، تلفن زدن، قاشق دست گرفتن (مهم نيست چقدر درست اين کار را انجام دهد، مهم اين است که بتواند تقليد کند) و ?) مبادله کردن را بفهمد: عروسکتو بده به من تا اين شکلات را بهت بدم. پس با اين بررسي در واقع کودک را محک ميزنيم تا متوجه شويم براي يادگيري آماده است يا نه. بله، اما بايد همزمان با اين سنجش، خودمان را هم ارزيابي کنيم. اگر درگير مشکل حادي هستيم، يکي از عزيزانمان بيمار است، دنبال خانه ميگرديم و اسبابکشي داريم و شرايط روانيمان مناسب نيست، قطعا نميتوانيم به خود مسلط شويم و از کودک حمايت کنيم در حالي که اگر تشويق و تنبيه درست را دريافت نکند، ياد ميگيرد خشم و عصبانيت والدين را کنترل کند و تسلط آنها را بر خود محک بزند. او قطعا در آغاز يادگيري احتمال خطا دارد و اگر والدين نتوانند هيجانشان را کنترل کنند، او موضوع را به بازي ميگيرد چون از توجه پدر و مادر چه منفي و چه مثبت، لذت ميبرد. پدر و مادر بايد از مدتها قبل، وقتي ميبينند کودک درک کثيفکردن پوشکش را دارد و از آن ناراحت ميشود، براي او وقت بگذارند. مثلا تا ميبينيد در گوشهاي در حال زور زدن است يا بيحرکت جايي ايستاده و دفع دارد، کنارش برويد و بگوييد: «داري پيپي ميکني مامان!» و بعد پوشکش را عوض کنيد. او را بشوييد تا کمکم بفهمد اين حسي که دارد، چيست. بچههايي که حس دفع را ميفهمند، زودتر موفق ميشوند. مرحله بعدي، بازي با لگن است. اجازه دهيد با لباس روي لگن بنشيند و در اتاق اجراي دستورات را تمرين کند. پس نبايد از اول کودک را با لگن به دستشويي برد و شروع کرد. اين موضوع عموميت ندارد اما اغلب بچهها از چاه توالت ميترسند و اگر قرار باشد از ابتدا لگن را به آنجا ببريد، از آن واهمه پيدا ميکنند. نبايد با حس ترس آموزش را شروع کرد. پس از فهماندن اينکه لگن براي چه کاري است، بايد در يک راهروي خلوت يا حمام به کودک آموخت روي لگن بنشيند و ادرار يا مدفوع کند. تهيه اسباببازي صدادار پلاستيکي مخصوص توالت رفتن هم مهم است تا کودک فقط هنگام دفع اجازه بازي با آن را داشته باشد. همين که او دستور «لباستو در آر، برو بنشين روي لگن و بيا يه عکس برگردان جايزه بگير.» را اجرا کند و ساعتي يکبار اين کار انجام دهد، شروع خوبي است و چه دفع داشته باشد چه نه، بايد عکسبرگردان را بگيرد. کودک را عادت دهيد 3 بار در روز، 10 دقيقه بعد از مصرف هر وعده غذايي 5 تا 10 دقيقه روي لگن بنشيند چون حرکات روده بعد از غذا افزايش مييابد و به دفع مدفوع کمک ميکند. خيلي از والدين با آموزش مدفوع مشکل دارند و ميگويند فرزندشان فقط ياد گرفته در لگن ادرار کند، آنها چه بايد بکنند؟ يکي از نکتههاي مهمي که از شرايط آمادهسازي کودک براي توالترفتن است، رفع يبوست احتمالي است. کودکي که يبوست دارد و در پوشک با هزار و يک مشکل مدفوع ميکند، اول بايد با کمک پزشک و اصلاح رژيم غذايي درمان شود و بعد پدر و مادر آموزش ادرار و مدفوع را آغاز کنند. بسياري از والدين ميگويند کودک ما براي ادرار کردن به دستشويي ميرود اما مدفوع را در پوشک ميکند اما اين روش درست نيست. بايد همان موقع که بچه دارد در پوشک مدفوع ميکند، سراغش برويد، لگن را ببريد و اسباببازي مخصوص را تکان بدهيد و او را به سمت لگن راهنمايي کنيد. دقت کنيد نبايد با هيجان حرف بزنيد، هيچ خوشحالي زياد يا خشمي نبايد در صدا يا رفتارتان باشد. «پاشو برو رو لگن پيپي کن، ببين خرگوش پلاستيکيات داره صدا ميکنه، بعدش که اومدي، با هم توپبازي ميکنيم يا شکلات بهت ميدم.» والدين نبايد در مورد دفع مدفوع در پوشک بيتفاوت باشند. تا کي بايد براي اين کار به کودک جايزه بدهيم؟ تا يادگيري کامل مهارت دفع ادرار و مدفوع بايد جايزه و تشويق ادامه داشته باشد؛ تشويق کلامي مثل هورا کشيدن براي اينکه خودش احساس نياز کرده و لباسش را درآورده و به سمت لگن دويده و تعريف اين کار او براي پدر يا مادربزرگ و تشويقهاي ديگر ضروري است. به مرور که کودک ياد گرفت ادرار و مدفوع کند، ديگر نيازي نيست بعد از هر بار رفتن او روي لگن، جايزهاي مثل عکسبرگردان بگيرد. ميتوانيد جايزه را تغيير دهيد. «اگر بعد از ناهار خودت بروي روي لگن پيپي کني، عصري بستني داري» هيجان زيادي به خرج ندهيد. اگر ناهار را خورد و اين کار را نکرد، فقط يادآوري کنيد. خرگوشش که مخصوص توالت است را تکان دهيد و صداي جالبي درآوريد: «دوست کوچولوي من! بيا بازي کنيم ديگه. من دلم واست تنگ شده» اگر نيامد روي لگن بنشيند، خرگوش را ندهيد و از بستني بعدازظهر هم خبري نيست. يادتان باشد ما بزرگترها هم به تشويق نياز داريم بنابراين تشويقها را فاصلهدار کنيد اما قطع نه. رعايت اعتدال در رفتارها و تشويق و تنبيه براي بعضي والدين سخت است. مشکل بيشتر والدين با دستشويي رفتن کودک وقتي ريشهدار ميشود که توجه افراطي به دفع کودک نشان ميدهند. متاسفانه همينطور است. من مراجعي دارم که از شهرستان ميآيد و پسري 8 ساله است. متاسفانه مادر و پدر او براي اينکه مدفوع کند آنقدر جايزههاي نابجا دادهاند که الان به جاي تشويق و جايزه، کارش به باج گرفتن کشيده و مادر بايد ماشين کنترلي بخرد تا پسرش به دستشويي برود و مدفوع کند! اصلا نبايد قبل از انجام کاري که انتظار داريم، جايزهاي که وعده دادهايم، بدهيم. جايزه بايد معقول باشد. کودک براي تلاش و درس خواندن در ازاي کارنامه خوب ميتواند ماشين کنترلي چند هزار توماني بگيرد اما براي مدفوع کردن يک جايزه معقول کافي است ولي نه در اين سن. آنهايي که ميخواهند شروع کنند حواسشان باشد که اگر راه را اشتباه بروند و برخي نکتهها را ناديده بگيرند، کاري که بايد ظرف چند هفته آموزش به صورت فعاليتي عادي و روزمره درآيد، به داستاني تبديل ميشود که پسري در اين سن از آن براي تسلط بر والدينش و باج گرفتن استفاده ميکند.
حرف آخر؟ والدين هرگز نبايد به خاطر کثيفکاري احتمالي روزهاي آغاز آموزش کودک را تنبيه کنند. کلمات تحقيرآميز و فرياد زدن هم ممنوع است. از بيان حرفهايي مانند «مامانش! اين جيش نکرده که، بچه همسايه بوده رو فرش جيش کرده!» هم بپرهيزيد چون کودک بايد مسووليت کارش را بپذيرد. برخورد هيجاني هم نادرست است. فقط خيلي آرام بگوييد: «يادت رفت بگي، اگر ميرفتي رو لگنت مينشستي و جيش ميکردي جايزه ميگرفتي. حالا بيا بريم بشورمت» و حتما براي اينکه پيشرفت کند، کتابهايي مثل «مامان بيا جيش دارم» و کتابهاي نويسندههايي مثل آقاي کشاورز را به عنوان جايزه برايش تهيه کنيد. براي اين مدت که فرزندتان تحت تعليم است، تمهيداتي بينديشيد که آرامش شما را زياد کند مثلا زيراندازهاي رنگي قشنگ از جنس سفره درست کنيد که در صورت ادرار يا مدفوع حين بازي، فرش و وسايلتان کثيف نشود. اين زيراندازها را ميتوانيد هنگام خواب يا مواقع مهماني استفاده کنيد که کودک روي آن بنشيند و بهراحتي قابل شستشو باشد و مشکلي پيش نيايد. اغلب بچهها تا 3 سالگي ميتوانند اين مهارت را ياد بگيرند و در طول روز خشک بمانند.
یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : مهدخت نبوی دروغ های من و همسرم ! «تلفن همراه مرد زنگ میزند، مرد گوشی را برمیدارد و به اتاق دیگری میرود، پس از چند دقیقه برمیگردد. زن: «كی بود؟»، مرد: «صمدی، یكی از بچههای اداره بود» اما او دروغ میگفت؛ پشت خط خانم زمانی، منشی مدیركل بود.»
![]() ما دروغ میگوییم تا از مسوولیت كارهایمان شانه خالی كنیم. ما دروغ میگوییم تا لازم نباشد توضیح دهیم . ما دروغ میگوییم تا همه چیز به خیر و خوشی بگذرد، ما دروغ میگوییم تا فضای خانه از بحث و بگو ومگو در امان بماند و بالاخره ما دروغ میگوییم چون طرف مقابل ما طاقت شنیدن حرف راست و صادقانه را از ما ندارد. آیا میشود گفت: ما مسوول دروغگویی خود نیستیم و بناچار خلاف واقع حرف میزنیم؟از طرفی میدانیم دروغ گناه بزرگی است و دروغهای ما همیشه مصلحتی است، مصلحتی برای حفظ روابطمان با همسر و فرزندان و دور نگهداشتن خانه و خانواده از جر و بحث و...
با تمام این توجیهات، ما گاه در اموری دروغ میگوییم كه در صورت راستگویی هیچ خطری ما را تهدید نمیكند و تنها به خاطر عادت و از سر خود بازكردن برای توضیح بیشتر به همسر و فرزندمان دروغ میگوییم. «وقتی مرد از پشت خط میپرسد چرا گوشی را دیر برداشتی» زن براحتی میگوید؛ حمام بودم صدای زنگ را نشنیدم، در حالی كه در آشپزخانه مشغول خوردن میوه بود!»
یا وقتی زن با دیدن خراش نیمه عمیقی روی اتومبیل از مرد میپرسد، تصادف كردی؟ مرد شانه بالا میاندازد كه ماشین كنار خیابان پارك بود ، من هم در آنجا نبودم، كسی روی ماشین خط كشیده كه البته او دروغ میگفت، ماشین به در پاركینگ خورده بود.
بیشتر افراد دستكم روزی یكبار به همسرشان دروغ میگویند، آن هم برای مسائلی كه در صورت راستگویی هیچ خطری تهدیدشان نمیكند، چون به گفتن دروغ عادت كردهاند ، اما این عادت براحتی روابط زناشویی را تحت تاثیر قرار میدهند.
ش. الف، كارمند بانك و 37 ساله است. 2 فرزند 10 و 3 ساله دارد و در مورد این كه چقدر به همسرش دروغ میگوید، توضیح میدهد: « باید بگویم خیلی دروغ میگویم، چون حوصله توضیح دادن در مورد هر چیزی را ندارم. مثلا وقتی هر ماه به پدرم كمك مالی میكنم، به خاطر حفظ آبروی پدرم، دوست دارم همسرم چیزی نداند.» او میگوید: «من مطمئن هستم همسرم هم گاهی به من دروغ میگوید، البته من ناراحت میشوم ولی در مورد خودم فكر میكنم نباید به همسر همه چیز را راست و صادقانه گفت چون حریمها فرو میریزد.» از نظر او حریم، امور كاملا شخصی زوجهاست كه نیازی به دخالت طرف مقابل نیست و چون معمولا زنان و مردان دوست دارند از كار و حریم شخصی هم سر در بیاورند، چارهای جز دروغ نیست. دروغگویی این روزها به وسیلهای برای تنظیم روابط اجتماعی و خانوادگی تبدیل شده و همین مساله از كودكان ما دروغگوهای حرفهای میسازد. كوروش ابطحی ـ فروشنده لباس ـ بشدت با دروغ مخالف است، اما در توضیح بیشتر تایید میكند كه گاهی از روی عادت به اعضای خانوادهاش دروغ میگوید، «خیلیوقتها كه همسرم در محل كار به همراهم زنگ میزند، چون با دوستان و همكاران مشغول صحبت هستم، جواب نمیدهم، بعد میگویم كه صدای زنگ را نشنیدم، یا وقتی برای خرید میرویم، چون میدانم كه همسرم دست خالی به خرید نمیآید، میگویم پول كافی همراهم نیست تا او دست به كیف شود.» دروغگویی این روزها به وسیلهای برای تنظیم روابط اجتماعی و خانوادگی تبدیل شده و همین مساله از كودكان ما دروغگوهای حرفهای میسازد. ![]() چرا دروغ...؟ خیلی وقتها برای اثبات اعتماد به نفس و خودباوری دروغ میگوییم. دروغ میتواند نظر طرف مقابل را به ما جلب كند، مثل این كه پدر خانواده در جوانی خود لاف میزند كه به باشگاه بدنسازی میرفته و بدن ورزیدهای داشته است. همانطور كه گفته شد، برخی اوقات هم عامل دروغ جلوگیری از واكنشهای عصبی و غیرمنتظره همسر ماست. گاهی تصور میكنیم دروغ گفتن بهتر از تحمل واكنش غیرمنطقی همسرمان است. دروغ گفتن گاهی میتواند راه سرزنش و زخم زبان او را ببندد. از نگاه بعضی همسران، دروغ زمینه ایجاد پنهانكاری است، آنها به دلایل شخصی كه اغلب به زبان نمیآورند، ترجیح میدهند برخی مسائل را از همسرشان مخفی نگاه دارند. عاطفه كمیجانی در اینباره میگوید: «در ابتدای ازدواج همه چیز و همه اتفاقات را برای شوهرم تعریف میكردم، وقتی به دانشگاه میرفتم، وقتی به خرید یا خانه مادر و خواهرم میرفتم، تمام آنچه برایم پیش میآمده برایش تعریف میكردم، اما او سر هر قضیهای به من گیر میداد، چرا به آن مغازه رفتی؟ چرا با فلان كس صحبت كردی؟ چرا دیر آمدی؟ و ... به همین خاطر تصمیم گرفتم بخشی از اتفاقات را از او پنهان كنم تا اعصاب و روان سالمتری داشته باشم و او را هم كمتر عذاب بدهم.» گاهی هم دروغ میگوییم چون میخواهیم ترحم كنیم، نوعدوستی و علاقه به همسر و فرزندان منجر میشود دروغ بگوییم، اما معلوم نیست چرا بتدریج چنان به دروغگویی عادت میكنیم كه میدانیم آنها از عمل ما آزردهخاطر نمیشوند. دروغ گفتن هرچند ساده به همسر و فرزندان تابع عوامل متعددی است، اما اگر تبدیل به عادت شود، ترك آن بسیار دشوار است و به طور قطع تبعاتی خواهد داشت كه اولین آن از بینرفتن حس اعتماد متقابل بین همسران است. دروغ، آفت اعتماد و حسننیت دروغ گفتن هرچند ساده به همسر و فرزندان تابع عوامل متعددی است، اما اگر تبدیل به عادت شود، ترك آن بسیار دشوار است و به طور قطع تبعاتی خواهد داشت كه اولین آن از بینرفتن حس اعتماد متقابل بین همسران است. مریم طیبی، كارشناس ارشد مشاوره در این باره تجربیاتی دارد كه میگوید: خیلی از زوجها همدیگر را وادار به دروغگویی میكنند، متاسفانه برخی از ما ظرفیت شنیدن حرف راست و درست را نداریم و با شنیدن آن، بلوا به پا میكنیم . مثلا چندی پیش، خانمی با اتومبیل همسرش تصادف میكند و به خاطر این كه همسرش به او زخمزبان نزند، میگوید مقصر راننده ماشین دیگر بوده، اما وقتی مرد میفهمد كه مقصر زن بوده، این اختلاف ساده ـ كه شاید برای هر كسی اتفاق بیفتد ـ به درگیری لفظی و فیزیكی تبدیل میشود كه كار آنان را به دادگاه میكشاند. طیبی، دروغگویی زوجین را عاملی برای از سر بازكردن طرف مقابل تعریف میكند. به عقیده او، این عادت در مردان نمود بیشتری دارد. او توضیح میدهد: وقتی دو طرف از ابتدا به هم اعتماد نداشته باشند، با دروغ سعی در تنظیم روابط بین خود دارند. در حالی كه در بیشتر موارد باعث تشدید اختلافات میشود. به گفته این روانشناس، متاسفانه همه چیز از عادت به دروغهای بسیار ساده آغاز میشود. دروغهایی مثل این كه خواب بودم، در ترافیك ماندم، گم كردم، نمیدانستم، توجه نكردم و... تبدیل به گفتمان رایج بین افراد میشود و آنها از گفتن آنچه در ذهن دارند و واقعی است طفره میروند. بتدریج این طفرهها بین اعضای خانواده یعنی همسران شكافی میسازد كه هر روز عمیقتر میشود.طیبی همچنین به تاثیر این دروغها در بین فرزندان خانوادهها هشدار میدهد و والدین را از تبدیل به عادتشدن آن بین كودكان برحذر میدارد.
با دروغگویی همسرمان چه كنیم؟ «صداقت» جدای از شعار و ژستهای رایج، شرط بقای یك خانواده است. اما در بسیاری موارد دروغ از یك امر بیاهمیت به بحرانی جدی تبدیل میشود كه ریشه اعتماد و حسننیت را بین همسران خشك میكند. در مواجهه با چنین وضعیتی معمولا روانشناسان یا مشاوران خانواده پیشنهاد میكنند كه سوزنی به خود بزنیم و رفتار خود را مرور كنیم. در بسیاری موارد همسر ما به خاطر امنیت خاطر به ما جواب سر بالا میدهد، چون میداند به او سختگیری میكنیم. اكبر نصیحت، مشاور تربیتی یك مدرسه در مقالهای مهمترین علت دروغگویی در فرزندان را عادت، ترس، الگوبرداری و پیشخوانی رفتار بزرگترها عنوان میكند و مینویسد: كودكان ما قادر به تشخیص بین دروغ مصلحتی و غیرمصلحتی نیستند و اصل دروغگویی را میآموزند. او معتقد است: بسیاری از كودكان و نوجوانان پس از الگوبرداری از والدین براحتی رفتار آنان را میخوانند و چون پیشبینی میكنند پدر و مادر رفتار خشنی در برابر اشتباه آنان خواهند داشت، به دروغگویی پناه میآورند، این در حالی است كه به تدریج چنین روشی در درونشان به عادت تبدیل میشود و از این جهت نوعی اختلال رفتاری تلقی میشود. از نظر او، خانواده، مدرسه و گروه همسالان در ایجاد و خلق این عادت شانه به شانه هم حركت میكنند. به هر حال بسیاری از ما به دروغگویی خو گرفتهایم. آنقدر كه حتی ابراز عشق به همسرمان بوی دروغ میگیرد و مانند چوپان دروغگو حتی اگر راست هم بگوییم، كسی به حرفمان اعتماد نمیكند.
بنابراین برای كاهش اثرات این عادت زشت بهتر است: ـ از ترك دروغهای ریز و ساده شروع كنیم. ـ در صورت بروز اشتباه همسر و فرزندانمان، موضع نرمتری بگیریم تا او وادار به دروغ نشود. ـ بیشتر استدلال كنیم تا زخم زبان بزنیم. ـ پای حرف راستمان بمانیم، حتی اگر به ضررمان باشد. ـ تحملمان را برای شنیدن حرف راست بالا ببریم تا طرف مقابل مجبور به دروغ نشود. ـ و بالاخره این كه بر سر هم غر نزنیم، بهانهجویی عامل گرایش به دروغ است.
چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:, :: 15:20 :: نويسنده : مهدخت نبوی
حتما تا به حال برایتان پیش آمده كه از صبح كه از خواب بیدار میشوید، خیلی پكر و دلتنگ و بیحوصله باشید. این روزها واقعا روزهای وحشتناكی هستند، همه چیز خستهكننده و كسلكننده است و انگار همه چیز علیه شما پیش میرود. در چنین روزهایی احتمالا شما هم آنطور كه باید، برای شادی و سرحالی خودتان تلاش نكردهاید. مثلا كوچكترین كار برای تقویت روحیه، لبخندزدن است. آیا شما در چنین حالاتی آن را امتحان كردهاید یا اینكه اصولا معتقدید در اوج خستگی و كسلی، لبخند فایده ندارد و دردی را درمان نمیكند؟ برای مقابله با این روزهای كسالتآور، توصیه میكنیم تا مدتی راههای پیشنهادی ما را امتحان كنید. مطمئن باشید دیگر روزهای كسالتبار و خستهكننده را نخواهید دید.
)2 زیر آفتاب بنشینید )3 عسل بخورید )4 یك لیوان پر، آب خنك )5 جوراب ضخیم بپوشید )6 كاكائوی داغ، نوشیدنی شادیآور )7 تلویزیونها خاموش )8 به یوگا بپردازید )9 خاطرات شیرین را مرور كنید )10 اخمها باز! چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : مهدخت نبوی
در ازدواج موفق، زوجین پس از ازدواج به آرامش میرسند. بخشی از این آرامش مدیون اعتمادی است که بین آنها برقرار میشود. در جامعهای که ممکن است هر روز مشکلی در اثر بیصداقتی برای افراد پیش آید، خانواده با ایجاد فضایی امن و با اعتماد، احساس آرامش و امنیت را فراهم میکند. در شرایط عادی، اعتماد به همسر میتواند آرامش و احساس امنیت را تقویت و شرایط روحی متعادلتری برای خانواده فراهم کند.
سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : مهدخت نبوی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان |
||||||||||||
![]() |